جدول جو
جدول جو

معنی هم زلف - جستجوی لغت در جدول جو

هم زلف
باجناغ، دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند هر کدام نسبت به دیگری باجناغ خوانده می شود، شوهر خواهر زن، سلف
تصویری از هم زلف
تصویر هم زلف
فرهنگ فارسی عمید
هم زلف
همریش، هم داماد، شوهر خواهر زن، باجناق
تصویری از هم زلف
تصویر هم زلف
فرهنگ لغت هوشیار
هم زلف
((~. زُ))
باجناغ، دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند
تصویری از هم زلف
تصویر هم زلف
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم چله
تصویر هم چله
دو یا چند تن که با هم چله بگیرندبرای مثال چون نداری دانه ای را حوصله / چون تو با سیمرغ باشی هم چله؟ (عطار - ۲۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دلی
تصویر هم دلی
دارای یک رای و اندیشه بودن، اتفاق اتحاد، صمیمیت
فرهنگ لغت هوشیار
صوفیانی که با هم چله گیرند، مصاحب همنشین: چون نداری دانه ای را حوصله چون تو باسیمرغ بای هم چله ک (منطق الطیر)
فرهنگ لغت هوشیار
هم کلک، دو یا چند نویسنده که به یک نوع نویسندگی (مقاله نویسی داستان نویسی و غیره) اشتغال دارند، مفتش، منشیان یک اداره
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی که از مواد مختلف باشد که با آلتی در هم آمیختن، چنانکه آش را با چمچه یا قاشق هم زنند
فرهنگ لغت هوشیار
فرزندی که بافرزند دیگر و تواما زاده شده دو قلو توامان، هم سن کسی که در زاد و را حله وتوشه و ماکول و مشروب شریک شخص باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
((~. زَ دَ))
در هم آمیختن، به هم زدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم زدن
تصویر هم زدن
Stir, Whisk
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هم دلی
تصویر هم دلی
Congeniality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
помешивать , взбивать
دیکشنری فارسی به روسی
дружелюбие
دیکشنری فارسی به روسی
перемішувати , збивати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
дружелюбність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
हिलाना , फेंटना
دیکشنری فارسی به هندی
নাড়া , ফেটানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
সান্নিধ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی